نمی‌توانم با روز دختر، روز زن و روز مادر در صلح باشم و کنار بیایم.

این نامگذاری‌ها بیشتر شبیه یک فریب بزرگ است.

و هیچ‌وقت نتوانستم مخاطب جشن‌های دوزاری تلویزیونی باشم که یا ابرزن‌های قهرمان را نمایش می‌دهند و از من می‌خواهند از این هم بیشتر تلاش کنم و احتمالا بیشتر به درد جامعه بخورم، و یا قهرمان ورزشی و ملی باشم و بتوانم پرچم کشورم را بالا ببرم.

بی‌آنکه ابراز کنند زن بودن به تنهایی در کشور من یعنی قهرمان بودن!

من در کشور دیگری زندگی نکرده‌ام، و با آن‌که در خانواده‌ای زندگی کرده‌ام که سطح انصافشان درباره نگی و مردانگی از سطح استانداردهای جامعه بیشتر بوده و هست، هیچ‌وقت احساس رهایی از بدنم و جنسیتم را نداشته‌ام.

کلیشه‌های جنسیتی که مدام از بلندگوهای نامرئی عرف، تبلیغات، سریال‌های تلویزیونی، برنامه رسمی آموزش و پرورش و قانون اساسی هویت مرا تعریف می‌کرد، همیشه بندهایی بود که نمی‌گذاشت اولِ اول انسان باشم.

این جشن‌ها و بزرگ‌داشت‌ها برای ن و دختران نتوانست ذهنیت مردان را تغییر دهد. و همیشه فحش‌هایی را ناخواسته از زبان مردان شنیده‌ام که توهین به ن بود، بی‌آنکه زنی در آن میانه مقصر بوده باشد. و توهین و تحقیرهایی که فقط سطحش از کف جامعه تا جلسه کاری با حضور کارشناسان تحصیل‌کرده فرق داشت، و من مستحقش نبودم.

زن بودن من در تعریف‌هایی که نظام رسمی برایم مطلوب می‌داند، هم مرا موفق در مسئولیت‌های پرزحمت و بی‌مزد خانوادگی‌ام می‌خواهد و هم از من دعوت می‌کند کارآفرین باشم یا کار پاره‌وقت داشته باشم. و آن وقت است که برایم هورا می‌کشد.

هم از من توقع دارد که ازدواج کنم و بچه‌دار شوم و جمعیت را با وجود حقوق و قوانین فشل برای یک مادر کنترل کنم. و هم از من انتظار دارد سر موقع سر کار حاضر شوم و اگر بتوانم چند ماه زودتر از قبل از مرخصی زایمانم به کار برگردم و بی‌خیال افسردگی پس از زایمان شوم و البته که فرزندم را از شیر خودم تغذیه کنم. و هم اگر ازدواج نکنم و بارور نشوم و نزایم محکومم می‌کند که تو عرضه نداشتی!

و من هرچه کردم در همان موقعیت فرودست ماندم.

و کسی در این برنامه‌های رنگارنگ تلویزیونی نگفت که کار بیشتر ن در کشور ما در رده کار تولیدی برای مصرف است و نه کار برای مبادله، و در اصل کار غیرواقعی محسوب‌ می‌شود. کاری بدون مرخصی، بدون دستمزد و پاداش و بدون منزلت اجتماعی.

پس جشن برای چه؟ برای تقویت همان کلیشه‌هایی که کمترین منفعتش به ن و دختران می‌رسد؟

من نمی‌توانم گول این نامگذاری‌های صورتی تقویم را بخورم، چون همیشه برای ساده‌ترین چیزهایی که خواستم به دست بیاورم جنگیده‌ام.

زیست اجتماعی من همیشه پیش از آن‌که به عنوان یک انسان در نظر گرفته شوم، گاه برای چیزهایی که یک مرد در همان موقعیت من فکر به دست آوردنش با آن‌همه سختی را هم نمی‌کرد، بند نگی‌ام بود. و من یک موجود اجتماعی بودم و هستم.

احتمالا تا همین‌جا هم محکوم شده‌ام به یک سوسیالیست یا لیبرال و یا رادیکال فمینیست.

اما این قضاوت نامنصفانه یا منصفانه هم نمی‌تواند تغییری در احساسم برای این شوی رسانه‌ای ایجاد کند. برای تقویت کارکرد هر چیزی که برای موفقیت بخشی از جامعه تا بحال بوده و بعید می‌دانم تاریخ مصرفش به سر نیامده باشد.

من هر روز را به ن و دختران سرزمینم تبریک می‌گویم. نه به خاطر ستاره‌های کاغذی و حرف‌های الکی که خود مجریانش هم باورش ندارند.

به خاطر این‌که دارند سعی می‌کنند در جامعه من به سبک خودشان زندگی کنند و زنده بمانند و به دیگران زندگی ببخشند. بی‌مدال، بی‌منزلت و بی عنوان قهرمانی.



مشخصات

آخرین جستجو ها