هیچ‌وقت کتاب قورباغه‌ات را قورت بده» را نخواندم. فکر می‌کردم خیلی زرد است. کمی درباره‌اش شنیده بودم و می‌توانستم حدس بزنم نویسنده قرار است چه بگوید.

اما امروز وقتی تمام رخت‌های اتویی که در سبد بزرگ رخت‌ها تلمبار شده بودند و بقیه لباس‌هایی که در آن جا نشدند مثل گدازه‌های آتشفشان از بالای کوه به پایین سرازیر شده بودند را اتو کردم و تمام! و با خودم گفتم این قورباغه را هم قورت دادم! کسی درونم نهیب زد که از پس این قورباغه برآمدی. با بقیه قورباغه‌ها چه می‌کنی؟

حالا فکر می‌کنم هرچقدر قورباغه قورت بدهم باز هم قورباغه هست و انگار همین‌طور به تعدادشان اضافه می‌شود.

البته منظور من از قورباغه کارهایی است که کمتر از ۶۰ درصد تمایل به انجامشان دارم حتی اگر از انجامشان لذت ببرم.

وگرنه به کارهایی که بیش از این مقدار تعلق خاطر دارم قورباغه نمی‌گویم!

از جنس دیگری هستند آن‌ها. شاید از جنس قوی وحشی، جوجه عقاب، گوزن شاخدار، اسب و پروانه و خلاصه هرچیزی غیر از قورباغه.

باید این کتاب را بخوانم. دوست دارم بدانم نویسنده به تعداد قورباغه‌هایی که باید خورده شود و یا نگرانی بابت تهدید خوردن این‌همه کار قورباغه‌ای توضیحی دارد و توصیه‌ای دارد؟

چشمم را بروی آن همه وسیله‌ای که روی میز انتظار مرا می‌کشند تا سرجایشان برگردند می‌بندم و می‌روم کتابی که صبح شروع کردم بخوانم.

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها